گوشه‌ای از وضعیت خانوادگی آقای مشایی

رضا گلپور که بحث سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را در مقطعی که کمتر کسی بویژه در میان نیروهای مشهور به حزب‌الله اقدام به فعالیت‌های پژوهشگری مستند می‌کرد و تنها روزنامه کیهان با آن صفحه معروف نیمه‌پنهان خودش بیشتر به بازخوانی مهره‌های سلطنتی و گذشته می‌پرداخت.


رضا گلپور که بحث سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را در مقطعی که کمتر کسی بویژه در میان نیروهای مشهور به حزب‌الله اقدام به فعالیت‌های پژوهشگری مستند می‌کرد و تنها روزنامه کیهان با آن صفحه معروف نیمه‌پنهان خودش بیشتر به بازخوانی مهره‌های سلطنتی و گذشته می‌پرداخت ؛

اطلاعات مستند و مکتوب جامعی را که تا پیش از آن پردازش و توزیع نشده بود منتشر کرد و بیشتر جناح چپ آن سازمان را که بعدها مشهور به جناح چپ سیاسی و یا اصطلاح طلبها شدند به نفاق و حرکت در شبکه های دشمنان کشور متهم کرد ... و شاید این سوال در اذهان متبلور شود که کسی که  از جناح چپ سازمان مجاهدین و معتمدین اصلی آقای خاتمی به جریانی در دولت اصولگرای محمود احمدی‌نژاد می‌رسد و معتمدین اصلی رییس‌جمهور را برای انقلاب و نظام خطرناک می‌داند و در نتیجه با ادبیاتی صریح‌تر اقدام به افشاگری و فعالیت پژوهشی درباره جریان حاکم در دولت و جریان نزدیک به شخص رییس‌جمهور می‌کند.چندی پیش بحثهای جنجالی دیگری بیان کرد که به قسمت هایی از آن توجه کنید.


بلاغ -وقتی به سوابق آقای موسوی نگاه می‌کنی. ایشان در سال 55 سفر به امریکا دارد. یک سال و هشت ماه میرحسین موسوی در امریکاست. البته هیچ لینک تحصیلی او در آمریکا مشخص نیست. مشخص است که پولش توسط نیروهای معروف به گروه نخشب یعنی نیروهای معروف به خداپرستان سوسیالیست پرداخت می‌شود. اگرچه خود آقای نخشب دیگر زنده نیست. اما مجموعه وامدار او یعنی آقایان حبیب‌الله پیمان و  دکتر کاظم سامی، میرحسین موسوی را سامان می‌دهند. حذف آقای سامی برای من یکی از بزرگترین علائم استفهام قابل اشاره است. یعنی اگر بپذیریم که سوابق امریکای آقای میرحسین موسوی را، یکی حبیب‌الله پیمان خوب می‌داند که در طول این سال‌ها دست نمی‌خورد و همواره کارکرد کانتکت خود را برای آمریکائیها دارد. یعنی وقتی دانشجویان سفارت امریکا را اشغال می‌کنند، امتی و پیمانی هستند 20 سال بعد هم وقایع کوی که پیش می‌آید، پیمان، محور است. در بررسی تفسیرهای فرقان و اطلاعات سفارت امریکا در ایران، نام حبیب‌الله پیمان وجود دارد. پیمان  خیلی شخصیت انقلابی نشان می‌دهد. تفسیر قرآن می‌گوید.

این ظاهر حفظ است اما نفر سوم در این شبکه میرحسین موسوی است. از طرف دیگر هم غیر قابل انکار است که نخشب و تیمش با ساواک کار می‌کرده است. نخشب، شخصیتی است که وقتی در امریکا تحصیل می‌کند، مشاهده می‌کند که از دید او ایران چقدر فاصله‌دارد با تعالی توسعه‌یافتگی و می‌گوید ایرادی ندارد که شاه ظالم است و ساواکش فاسد است اما با همین‌ها کار می‌کنم تا در نهایت به آن توسعه‌یافتگی غربی برسیم. اینچنین است که وقتی گزارش‌های شنبه، یکشنبه ساواک را می‌بینید که او آدم‌هایی را از امریکا به ایران و افرادی را از ایران به امریکا برده است، در این لینک، میرحسین موسوی و از او پیچیده‌تر و مهم‌تر زهره کاظمی، رفیق گرمابه و گلستان لیلی امیرارجمندی است که اینها در انتخاب دختران شایسته در سال 54 و 55 بوده‌اند. خانم رضویه دربار مادر آقای بهزاد نبوی در انتخاب پرستار نمونه شاهنشاهی  اینها نقش‌آفرین بوده‌اند.

شما در این واقعیات و مستندات تاریخی که سیر می‌کنید، پاسخ مناسبی ندارید که خانم زهرای رهنورد (این اسم مستعار زهره کاظمی است) و آقای میرحسین موسوی دو سال در امریکا هستند، انقلاب که می‌خواهد پیروز شود. اینها به ایران می‌آیند. یک سناریوی دیگری قرار بوده تا اجرا شود، در یک سیکل دیگری اینها در امریکا در حال پرورش بوده‌اند اما در ایامی که انقلاب مشخص است به پیروزی می‌رسد به ایران بازمی‌گردند از طریق آقای پیمان به حزب جمهوری تحمیل می‌شود. روسای حزب حذف می‌شوند و آقای میرحسین موسوی، نخست‌وزیر می‌شود. این یک واقعیت تاریخی مستند است که عرض می‌کنم اما زمانی این تحلیل قابل اتکا است که شما حرف‌های عناصر متهم را در این مورد، ارزیابی کرده باشید و حتی دفاعیات ایشان را هم داشته باشید.

در مورد آقای موسوی و خانم رهنورد سوال دارم که چرا خانم رهنورد با اسم مستعار پس از انقلاب زندگی می‌کند و با همین اسم مستعار رییس دانشگاه الزهرا می‌شوند. اینها تا پاسخ داده شود زمان می‌برد اما در نهایت اینها باید مشخص شود. اما حکم کردن براساس تحلیل خیلی خطرناک است و من سعی کردم که این مساله را بیشتر لحاظ کنم که از تحلیل فاصله بگیرم. برای مثال بگویم در خیلی از پرونده‌های جاسوسی‌ای که در کل دنیا اینها درباره‌اش کتاب نوشته شده است و یا فیلم ساخته شده، واقعا کسانی که گمان نمی‌شده که اینها جاسوس باشند، جاسوسی می‌کرده‌اند. بسیاری از کسانی که خیلی مشکوک بودند بعدها مشخص شده که آنها جاسوس نبودند و همه آنها ظن و گمان بوده است. دلیل این مساله، آن تحلیل‌هاست که به اسناد ترجیح داده شده است.

و اما در مورد مشایی؛ علی صالحی ، خواهرزاده اسفندیار رحیممشایی، به دلیل عضویت در سازمان منافقین اعدام شده است. احمدرضا مشایی به همین عنوان جرم اعدام شده و در حیاط منزلش در کتالم رامسر دفن شده است. یعنی عرض  کردم حتی مردم به دلیل نفرت از جنایاتشان اجازه دفن جنازه این محاربین را در مقبره عمومی ندادهاند. صدیقه رحیممشایی با همان سابقه از اقتصاد و دارایی اخراج شده است. برادر فوت شده دیگر اسفندیار، ناصر رحیممشایی نیز به دلیل عضویت در سازمان منافقین در آموزش و پرورش اخراج شده است. عظیم رحیممشایی پسر اکبر عموی اسفندیار، چندین سابقه زندانی داشته و فعلا متواری و خارج از کشور و از نیروهای فعال سازمان کثیف و جهنمی منافقین است.

عبدالکریم رحیممشایی کارمند بانک در گیلان با همان سابقه اخراج از بانک که حامی مالی و امکاناتی برای تیمهای آدمکشی سازمان جهنمی بوده است. جواد رحیممشایی کارمند فرودگاه مهرآباد که او نیز با همین سابقه دستگیر واخراج شده است. خجسته رحیممشایی که فعلا خانهدار است اما سابقه عضویت در سازمان منافقین و زندانی شدن را در کارنامه دارد. طاهره ذبیحیان همسر اول ایشان که گفتهام البته اعضای خانواده او نیز به همین ترتیب سابقه عضویت در سازمان دارند. محمدرضا رحیممشایی پسرعموی دیگر اسفندیار که الان ساکن امریکاست. سپیده رحیممشایی دخترعموی اسفندیار و فرزند عبدالکریم شهردار رامسر که هر دو برادرش از منافقین بوده و در حال حمل بمب و مواد منفجره دستگیر شده بودند. اینها همه گوشهای از وضعیت خانوادگی آقای مشایی است

گزینش سپاه نسبت به جذب برخی از افراد مثل ‌آقای درویش علی شمس، دکتر سید مجید نورحسینی که بعدها از سپاه خارج شد و به امریکا رفت و البته به تازگی شنیدم که به ایران برگشته و ذیل آقای مشایی در وزارت علوم کار می‌کند. در نهایت این هشدارها داده شده که این افراد جذب نشوند که متاسفانه اینها جذب می‌شوند مانند آقای مشایی که مشاهده می‌کنید که ایشان به شدت تمایلات مشتشرق محوری ملی‌گرایانه و باستانی دارد. علی‌القاعده به نظر می‌رسد که چنین فردی از سوی گزینش اطلاعات سپاه در گزینش وزارت اطلاعات و بعدها گزینش رییس سازمان فرهنگی شهرداری تهران و رادیو در صدا و سیما باید رد شود اما این اتفاق نمی‌افتد.

همسر مشایی که در خانه تیمی تنکابن دستگیر می‌شود. خانم شهربانو ذبیحیان لنگرودی. در تنکابن یک خانه تیمی بوده است که افرادی که قرار بوده یکی دو روز بعد بیایند و به آنها ملحق شوند توسط دادستانی انقلاب شناسایی و دستگیر می‌شود. اما برای شناسایی بقیه منافقین، بچه‌های دادستانی در این خانه تیمی منتظر بقیه اعضای رده بالاتر این خانه تیمی بودند و دور این خانه کمین کرده بودند. خانم اول آقای مشایی ( یعنی خانم شهربانو ذبیحیان) وارد این خانه می‌شود و حتی اقدام به خودکشی می کند که دستگیر می شود. البته بگویم که وی هم دارای رده‌ بالایی در سازمان بوده و به نظر می‌رسد که او هم باید اعدام می‌شده است.

آدم‌هایی که اطراف آقای مشایی هستند یک وجوه مشترکی دارند. آقای ملک‌زاده، بقایی و ... اینها همه در سوابقشان پیچیدگی‌های سوابق واتهامات سوء اخلاقی است.

در حدی که آقای بقایی از صدا و سیما اخراج و مجبور به ازدواج می‌شود. این که تعارف‌بردار نیست. چرا یک سری آدمی که از لحاظ اخلاقی، اشکال به اینها وارد است و با محوریت آقای مشایی تلاش دارند همچنان اطراف رییس‌جمهور باشند. این چه تلاشی است که همه عناصر مشکل‌دار دوروبر آقای احمدی‌نژاد باشند. یکی اتهام قتل در پرونده دارد، یکی اتهام سازمان مجاهدین خلقی دارد. یکی اتهام رابطه نامشروع دارد. اینها شما می‌گویی چه دستی است. من دست را نمی‌توانم تشخیص دهم اما این را فهمیدم که این عناصر مساله‌دار یکدیگر را در کانون دولت پیدا کرده‌اند.

از نظر من آقای محصولی از لحاظ بی‌مبنایی که در حال حاضر مولتی میلیاردر است خیلی دور از مشایی و درویشعلی شمس (کاندیدای انتخاباتی حوزه رامسر؛تنکابن؛ عباس آباد)و حسین هاتفی فارمد و...نیست.

وقتی که این شخص(مشایی) حتی برای آشنایی با علوم غریبه سراغ فردی می‌رود که حاذق‌ترین و بهترین نیست و حتی سوابق مشکوکی دارد. اینجا می‌توان جمع‌بندی کرد که آقای مشایی فاقد التزام به مبانی صحیح دینی است. البته یک بخش‌هایی هم شاید عذاب وجدان بوده باشد.

عذاب وجدان که ناشی از بی‌مبنایی بوده است. یا این آدم‌هایی که تحت اوامر آقای مشایی رفته‌اند و آن آدم‌ها را در جنگل‌های رامسر کشته‌اند، درست عمل کرده‌اند یا غلط. اگر درست عمل کردند پس چرا دادگاهی شدند و دادستانی از آنها سوال و جواب کرد و به قول خود آقای مشایی این پرونده تا سال 1376 در سازمان قضایی نیروهای مسلح باز بوده است. پس نشان می‌دهد که این‌ها غلط عمل کرده‌اند. اگر غلط بوده و فرض را بر این می‌گذاریم که آقای مشایی هیچ نقشی هم نداشته باز هم ماجرا دارای شبهات بسیاری است. می‌دانید اگر مدیریت یک نفر براساس شرعیات باشد و بگوید خدایا من اشتباه کردم مسوولیتی را پذیرفتم که تحت و ذیل آن مسوولیت من ، انسان‌های بی‌گناه یا باگناهی به صورت غیرشرعی و غیر قانونی کشته شدند.

اگر در آین فرایندها به اسم امام زمان و انقلاب و دفاع از نظام ، یک کار غلطی را انجام داده‌اید خب بروید و توبه کنید نه اینکه به جای توبه بیایید و از آیین هند و بودا و تفکرات ماسون‌ها و مثل آن یک نتیجه‌ای بگیرید که آن بی‌کفایتی و بی‌تدبیری را توجیه کنید! البته این بحثی که می‌گویم یک نگاه با حسن ظن است . یعنی با حسن ظن به آنان می توان نتیجه گرفت که براساس همین نگاه می‌گوید مگر فلان روحانی که حکم اعدام صادر می‌کند، فرقش با من در چه بوده است؟. ریشه‌های التقاط همین جاها است.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد